در پاى سرو قدت سر مىنهم به زارى باشد كه یك قدم هم بر چشم من گذارى
خدا را دوست بدارید حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید . . . .. به خاطر بسپاریم همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن است آرام، بی صدا، همیشگی . . . خدایا من حواسم به همه هست به جز تو پس تو هم حق داری، حواست به همه باشه به جز من . . . . . . از تصادف جان سالم بدر برده بود و می گفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است و خدا همچنان لبخند می زد . . . .آرامش چیست ؟ نگاه به گذشته و شکر خدا نگاه به اینده و اعتماد به خدا نگاه به اطراف و جستجوی خدا نگاه به درون و دیدن خدا لحظه هایت سر شار از بوی خدا . . . . . . آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند . . . .حکایت عجیبیست رفتار ما خداوند می بیند و می پوشاند مردم نمی بینند و فریاد می زنند . . . . . .خدای من خداییست که اگر سرش فریاد کشیدم به جای اینکه با مشت به دهانم بزند
الهى در شگفتم از آنکه کوه را مىشکافد تا به معدن جواهر دستیابد ولی خویش را نمیکاود تا بمخزن حقائق برسد . . . .. گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟ گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟ گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟ گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟ گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟ گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟ گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .
خدا گوید : تو ای زیباتر از خورشید زیبایم تو ای والاترین مهمان دنیایم شروع کن ، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من به خدا تا اندازه ی امیدوار باش که جرات گناه کردن پیدا نکنی و از اون تا اندازه ی بترس که از رحمت اون ناامید نشوی . . . وقتی بنده از خدا بترسد ، خداوند همه چیز را از او بترساند و اگر از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز بترساند
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ
ترجیح میدهم به جای شاخه ای گل بوته ای خار باشم!
هوا آفتابی باشد یا ابری... همیشه بارانی است...
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم... پیمانه که گر جیحـــــــــــون بپیمایی نخواهی کرد سیرابم مرا روی تو محـــــــــــــــرابست در شهر مسلمانان وگر جنگ مغل باشد، نگردانـــــــــــــــــــی زمحرابم مـــــــــرا از دنیــــــی وعقبی همینم بود و دیـگر نه که پیش از رفتن از دنیا دمــــــی با دوست دریـــابم سر از بیچارگـــی گفتم نهم شوریده در عالــــــــــم دگر ره پای می بنــــدد وفای عـهــــد اصحــــــــــابم * نگفــــتی بی وفــــــا یارا که دلــــــــداری کنی ما را الا ار دست می گیــری، بیـــــــا کـز سر گذشت آبم زمستان است و بی برگـــــی بیـــــــا ای باد نوروزم بیـــــابان است و تاریـکی بیــــــــا ای قرصمهتابم حیــــات سعدی آن باشد که بر خـــــــاک درت میرد دری دیگر نمی یابم،مکــــــن محـــــــروم ازین بابــم
رنج آورترین لحظه های زندگی ام زمان هایی هستند که پشت نقاب چهره های آدمها چیزی خلاف تصورم وآنچه درک می کردم ظاهر می شودو آن هم بعد ازمدتهایی بسیار..........
حرف ها دردل من ماند وهی دردشد ودرد شد دردها دردل من ماندوهی زخم شد وزخم شد زخم ها دردل من ماند وهی رنج شد ورنج شد همشان دردل من همسفر دل بودند همشان دردل شب هم سخن رب بودند رب به دل گفت توبمان من هستم من برای بقیه رخت سفر هم بستم....
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد و او هنوز شکوفاست بین آدمها
من اگه خدا بودم ...!
پرده، اندکی کنار رفت و هزار راز روی زمین ریخت رازی به اسم درخت، رازی به اسم پرنده، رازی به اسم انسان .رازی به اسم هر چه که میدانی. و باز پرده فرا آمد و فرو افتاد. و آدمی این سوی پرده ماند با بهتی عظیم به نام زندگی، که هر سنگریزهاش به رازی آغشته بود و از هر لحظهای رازی میچکید در این سوی رازناک پرده، آدمیان سه دسته شدند گروهی گفتند: هرگز رازی نبوده، هرگز رازی نیست و رازها را نادیده انگاشتند و پشت به راز و زندگی زیستند خدا نام آنها را گمشدگان گذاشت و گروهی دیگر گفتند: رازی هست، اما عقل و توان نیز هست. ما رازها را میگشاییم؛ و مغرورانه رفتند تا گره راز و زندگی را بگشایند خدا گفت: توفیق با شما باد، به پاس تلاشتان پاداش خواهید گرفت. اما بترسید که درگشودن همان راز نخستین وابمانید و گروه سوم اما، سرمایهای جز حیرت نداشتند و گفتند: در پس هر راز، رازی است و در دل هر راز، رازی جهان راز است و تو رازی و ما راز. تو بگو که چه باید کرد و چگونه باید رفت خدا گفت: نام شما را مؤمن میگذارم، خود، شما را راه خواهم برد. دستتان را به من بدهید آنها دستشان را به خدا دادند و خدا آنان را از لابهلای رازها عبور داد و در هر عبور رازی گشوده شد و روزی فرشتهای در دفتر خود نوشت: زندگی به پایان رسید و نام گروه نخست از دفتر و تنها آنان که دست در دست خدا دادند از هستی رازناک به سلامت گذشتند.
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید ممنون که به وبم سر زدید نظر یادتون نره Archivesتير 1394بهمن 1393 مهر 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 AuthorsنویسندهLinks
بازی روزگار
LinkDump
طاها کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|